کتاب «آقای کاف میم» روایت پُرفرازونشیب زندگی فعال و هنرمندی انقلابی است که مثل بقیه هم نسلانش، به همراهی با نهضت مردم متدین و مذهبی پرداخته است و از توانایی خدادادی و هنر خویش در حدی که بوده و می توانسته برای حفظ و استمرار این نهضت مردمی و تحقق آرمان‌های اسلامی مردم استفاده کرده است؛ گاهی در قامت محافظ شخصیت‌ها، گاهی در قالب عکاس و مستندساز، گاهی در مقام بیسیم‌چی، گاهی در مقام فیلمبردار و گاهی هم در مقام تولیدکننده برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی و گاهی هم به عنوان فعال حوزه چاپ و نشر کشور. او در شکل گیری کانون هنری ابن هیثم مشهد نیز نقش جدی داشت. از جمله افتخارات او کسب دیپلم افتخار بهترین کارگردانی فیلم نیمه بلند «یلدای نرگس» در دهمین جشنواره فیلم دفاع مقدس است.

سادگی و صمیمیت و خلوص و صراحت از ویژگی‌های راوی این کتاب است و خواننده با مطالعه کتاب درمی یابد راوی، سختی‌ها و مشکلات زیادی در زندگی شخصی و کاری خود داشته و برخاسته از میان مردم و مثل بقیه مردم هست و چه بسا مخاطب با وی احساس همذات پنداری کند.

خاطرات کمالیان نشان می‌دهد که می‌توان در حین زندگی معمولی و متعارف، دغدغه‌های انقلابی و جهادی داشت. «آقای کاف میم» روایت مستندی از وقایع دهه ۶۰ خراسان و مردم شناسی ایران در دوره جنگ تحمیلی و اوایل دهه هفتاد است و اگر خاطرات و تحلیل‌های دهه‌های ۷۰ و ۸۰ و ۹۰ راوی به آن اضافه شود، می‌توان کتاب را خواندنی‌تر و منبعی مناسب برای مردم شناسی و تحولات فرهنگی و هنری جامعه ایرانی بکند. این نوشتار تلاش دارد کتاب را با این زاویه بررسی و معرفی کند.

توجه به مسائل تربیتی و خانوادگی

کمالیان در خانواده‌ای متدین متولد شده است ولی وضعیت اقتصادی معیشتی خانواده شأن خوب نبود. دوران کودکی را با سختی گذرانیده، اما یک خانواده پُرجمعیت و صمیمی داشت. از «قناعت» پدر و مادرش می‌گوید؛ گمشده خانواده‌های امروزی. کتاب «آقای کاف میم» از جهت تربیتی نیز نکات جالبی دارد که می‌توان از این منظر هم این کتاب را بررسی کرد. شیوه تربیتی پدر و مادر کمالیان برای خانواده‌های امروزی قابل تأمل و حتی مفید و قابلیت الگوبرداری داشته باشد. وی از همراهی همسرش با حضور در جبهه می‌گوید و به روحیه فداکاری و ایثار خانواده‌ها و همسران رزمندگان بی‌توجه نیست. کمالیان می‌گوید: «محیط در مناطق جنگی توافقی ناگفته بین من و همسرم بود و هیچ موقع همسرم کوچک‌ترین مخالفتی با حضور من در جبهه نکرد، مثل اکثر خانواده‌هایی که عزیزانشان در جنگ بودند.» (ص ۹۷)

دهه شصت؛ دهه ناشناخته و مغفول انقلاب اسلامی

برخی روایت‌های کمالیان در دهه ۶۰، گمشدگی این دوران است که شاید به نظر مخاطبان و نسل‌های جدید عجیب و غریب بنماید. او خاطرات خواندنی ای از روحیات مردم و انقلابیون دهه شصت تعریف می‌کند. از اشتیاق مردم به دانستن از انقلاب و اخبار و تحلیل‌ها در اوایل انقلاب می‌گوید: «در سال‌های اول انقلاب جمع کردن مردم در مکان‌هایی مثل مسجد برای سخنرانی سخت نبود. مردم تشنه اطلاعات بودند. کافی بود بلندگوی مسجد روستایی را برداری و درباره زمان سخنرانی اطلاع رسانی کنی.» (ص ۵۵ و ۵۶)

یک نمونه دیگر اینکه می‌گوید: «هیچ کدام از نیروها به حقوق سپاه دل نبسته بودند. اول انقلاب، مبنای کار نیروهای انقلابی کشور، اعتقاداتشان بود، نه دستمزد و حقوق. آن موقع فردی به نام سجادی راننده تریلی بود و در ترابری سپاه کار می‌کرد سه تا تریلی داشت هر موقع ازش می‌پرسیدیم تریلی‌ها چه شد؟ می‌گفت یکی‌شو فروختم که خرج زندگی‌ام کنم. در نهایت سه تا تریلی‌اش را فروخت، ولی حاضر نشد از سپاه حقوق بگیرد.(ص ۱۱۸)

خاطره‌ای خواندنی از ساده زیستی شهید رجایی

خاطره کمالیان از ساده زیستی شهید رجایی هم خواندنی است: «سفره ای عریض و طویل در دارالضیافه انداخته بودند و نوع غذایش نسبت به غذاهای سایر پذیرایی‌ها، شکیل تر و متنوع‌تر بود. من طوری نشستم که مقابلم آقای رجایی بود. آقای طبسی و آقای غفوری فرد، استاندار وقت خراسان هم دو طرف آقای رجایی نشستند. شهید رجایی کمی نان برداشت و خورد. آقای طبسی گفت: آقای رجایی چرا غذا میل نمی‌کنید؟ تولیت آستان قدس رو کرد به آقای چراغچی که مستخدم آنجا بود و گفت: برای آقای نخست وزیر غذا بکش. آقای غفوری فرد آمد غذا را بردارد که خودش بریزد، آقای رجایی ممانعت کرد. رجایی با لحن تندی گفت: من الآن کلی راجع به قشر مستضعف و تهیدست جامعه حرف زدم، چطور پای این سفره بنشینم؟! بعد از جایش بلند شد و سفره را ترک کرد. آقای طبسی هم دستور داد که سفره را جمع کنند و این جلسه بهم خورد.» (ص ۶۸)

فعالیت در حزب جمهوری اسلامی و روحیات شهید بهشتی

کمالیان بعد از پیروزی انقلاب، جذب واحد سمعی بصری حزب جمهوری اسلامی مشهد می‌شود و در بخش عکاسی فعالیت می‌کند. او در سال ۱۳۵۸ آیت الله شهید بهشتی را می‌بیند و تحت تأثیر شخصیت و سلوک ایشان قرار می‌گیرد و می‌گوید: «تابستان سال ۵۸ آیت الله بهشتی به مشهد سفر کرد. من هم عکاسی می‌کردم. او نسبت به بقیه روحانیان خیلی مردمی بود. به راحتی با ایشان احساس صمیمیت می‌کردیم. وقتی با آقای بهشتی سلام می‌کردیم بدون هیچ تأخیری دستش را می‌آورد جلو و دست می‌داد. حتی وقتی کفشش را در می‌آورد خودش کفش‌هایش را داخل جاکفشی می‌گذاشت و اجازه نمی‌داد کسی این کار را برایش انجام بدهد.» (ص ۵۳)

فضای اولیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

کمالیان در ابتدای سال ۱۳۵۹ جذب سپاه می‌شود از خاطرات خودش در این دوران سخن می‌گوید. یکی از نکات جالبی که در این کتاب روایت می‌کند از فضای اولیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مشهد است. او می‌گوید: «نقشی که سپاه اوایل انقلاب داشت فراتر از ارگان نظامی بود و اکثر محتوای فرهنگی مدارس، مساجد و خانواده‌ها از بخش فرهنگی سپاه تأمین می‌شد. اگر قرار بود در مدرسه یا مسجدی کلاس آموزشی و عقیدتی برگزار شود به واحد تبلیغات سپاه مراجعه می‌کردند و محتوا، بروشور یا استاد آن را از سپاه تأمین می‌کردند. علاوه بر نقش محتوایی، سپاه نقش نظارتی مهمی نیز داشت. برای نمونه اگر پاسدارها سازماندهی و مشارکت انتخابات شورای اصناف [مشهد] را برعهده نمی‌گرفتند، اصلاً شورای اصناف رسمیت پیدا نمی‌کرد.» (ص ۷۴ و ۷۵)