امروزه توسعه و توسعه یافتگی، به آرزوی هر کشوری در جهان تبدیل شده است؛ چنانکه کشورهای جهان سوم، کشورهای در حال توسعه نام گرفته اند. اندیشمندان و سیاست مداران این کشورها، بدون توجه به معنای چنین مفهومی، آن را مورد استفاده قرار می دهند و الگوی توسعه غربی مبتنی بر نظام سرمایه داری را سرلوحه خود قرار می دهند. می گوید: «بله من یک وابستگی گرا هستم. اصلاً تو این عصر جدید، استقلال و تولید ملی معنایی ندارد. نمی دانم کی می خواهد عقل ما کار کند. همین کره جنوبی را ببین. این کشور چند دهه پیش به این حقیقت پی برد که توسعه به لحاظ نظری راهی جز الگوهای لیبرال سرمایه داری و به لحاظ عملی جز با پیوستن به غرب و هضم شدن در آن و تقسیم کار ذیل فرماندهی کمپانی های امریکایی امکان ندارد». با شنیدن چنین سخنانی می توانیم چهره ای شبه مکتبی به خود بگیریم و بگوییم: «باید سود اقتصادی و عقل معاش را به نفع ایدئولوژی و عقل معاد رها نمود؛ حتی اگر به بهای انزوای ما در جهان تمام شود». اگر با نگاهی منصفانه به این جدال بنگریم متوجه خواهیم شد که راه حل مشکلات ما در اتخاذ دیدگاهی سوم است. مروجان چنین راه حلی، هر دو تیپ بالا را به عقلانیت واقعی دعوت می کند. او به انسان مکتبی می گوید: «لطفا سودمحورانه و بازاری بیندیشید، ولی به نفع منافع ملی کشورتان و نه به نفع کمپانی و کشورهای غربی. سود اقتصادی را به نفع ایدئولوژی رها نکنید و اقتصادی محض عمل کنید». او به انسان وابستگی گرا می گوید: «واقع بین باش. به تاریخ نگاهی بینداز. به همان عقلی که از آن سخن می گویی رجوع کن. کشوری مثل ژاپن و کره جنوبی حکومت مستقلی ندارند و قانون اساسی شان را امریکا نوشته است و این کشور رسماً بر آن ها حکومت می کند. این کشورها کارگاه ها و فروشگاه های مستقیم سرمایه داری غربند. چرا با لحن ملتماسانه از دشمن می خواهید تحریم ها را بردارند، با ما همکاری کنند و اقتصاد ما را توسعه دهند. آخر دشمن چرا باید به ضرر خود عمل کند؟ اساساً در کجای تاریخ آمده است که کشورهای غربی چنین کاری کرده باشند». دکتر رحیم پور ازغدی در این درس، به توسعه غربی از منظری سیاسی می نگرد و ضمن نشان دادن پیوند آن با قدرت سیاسی، این گفتمان را به مثابه نوعی فریب مورد بازخوانی انتقادی قرار می دهد.
این درس تحت عنوان «فریب کشورها با ابزار توسعه» در 3 جلسه توسط استاد رحیم پور ازغدی ارائه شده است. هدف اصلی این درس نقد دیدگاه توسعه غربی است. استاد در این درس، ابتدا به شاخصه های رفتاری انسان عوام یا خواص وابستگی گرا اشاره می کند. او تن به سیطره غرب را دادن، تنها راه توسعه می داند و به دنبال تقویت دلالی و واردات است. استاد برخلاف چنین تصوری نشان می دهد که غربی ها همواره عمل عقب ماندگی ملت ها بوده اند. ایشان سپس به این ایده که چیزی به نام نظام سرمایه داری وجود ندارد، پاسخ می دهد و مصرف زدگی در رژیم پهلوی را مورد بررسی قرا می دهد. در نهایت در این درس از بیماری بیماری «بچه پولدار ملی» سخن گفته می شود. چنین انسان ها و مسئولانی می گویند: «چون نفت داریم، پس آسان ترین راه، یعنی الگوی اقتصاد وابسته به سرمایه داری جهانی را انتخاب نماییم. پول نفت معجزه می کند. چرا خودمان را به دردسر بیندازیم و به دنبال اصلاح نظام مدیریت اقتصادی، اتحاذ عقلانیت اقتصادی در بازار تولید و توزیع و اصلاح الگوی مصرف مان برآییم».
امروزه توسعه و توسعه یافتگی، به آرزوی هر کشوری در جهان تبدیل شده است؛ چنانکه کشورهای جهان سوم، کشورهای در حال توسعه نام گرفته اند. اندیشمندان و سیاست مداران این کشورها، بدون توجه به معنای چنین مفهومی، آن را مورد استفاده قرار می دهند و الگوی توسعه غربی مبت